حس کردم عمدی میکنه...
امروز باهاش حرف زدم و نوازشش کردم...
بهش گفتم اگه می دونستم بیارمت خونه اینطوری میشی اصلا نمیاوردمت...گفتم شاید ناراحتی هرچی که هست من از دیدن ناراحتیت ناراحت میشم...
گفتم ناسلامتی میخواستم امید م باشی...بهش گفتم صبور باش، همه چیز درست می شه و بعد خم شدم و ی گلبرگ کوچیکش رو بوسیدم...
امروز دلم هوای امام رضا رو.کرد...
شدم اون کلاغ رو سیاه که نه روی رفتن داره نه بال پرواز...
درمانده شدم...
در ستایش زنجموره.......برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 176 تاريخ : شنبه 20 آذر 1395 ساعت: 21:44
تو آیینه خودم رو می دیدم سفیدی موها م بیش تر شده...
گل م سر ناسازگاری گذاشته بازم امروز ریخت...
دیگه چیزی ازش نمونده...
از خودم چی ؟
کاش می تونستم برش گردون م اونجایی که بود...طاقت ناراحتی ش رو ندارم...
در ستایش زنجموره.......
برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 188 تاريخ : شنبه 20 آذر 1395 ساعت: 21:44
دست بردار دیگه چی از جونم میخوای...
در ستایش زنجموره.......
برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 191 تاريخ : شنبه 20 آذر 1395 ساعت: 21:44
داشتم به فیلم به رنگ ارغوان فکر می کردم...
کاش ی دکمه بود که آرزوهای آدم رو برآورده می کرد...
دلم برای بچگی هام تنگ شده...
در ستایش زنجموره.......برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 183 تاريخ : شنبه 20 آذر 1395 ساعت: 21:44
غم انگیز ه...
خیلی غم انگیز ه...
در ستایش زنجموره.......
برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 174 تاريخ : شنبه 20 آذر 1395 ساعت: 21:44
طرف پیام زده زنگ زده بهش زنگ میزنم جواب نمی ده بعد پیام میدم حرفت چیه میگه فراموش کن مهم نیست !!!
خب اگه مهم نیست چرا تماس می گیری ...
برای خودم متاسفم با این عتیقه ها که دور خودم جمع کردم...
طرف کلا تو قضاوت زندگی می کنه...
در ستایش زنجموره.......برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 150 تاريخ : شنبه 20 آذر 1395 ساعت: 21:44
امروز ی لحظه صحنه ای بهم الهام شد که مردم و خودمو میبینم و از ته دل حسرت می خورم که کاش زنده بودم و این کار و اون کار رو انجام می دادم...
میدونی مفهوم زنده بودن و زندگی کردن رو آدم باید بچشه...باید مزه مزه کنه...
هفته پیش س تو کارگاه موقع رفتن گفت : بریم امروزم زندگی کنیم و خندید...
بازخورد عجیبی داشت این کلمات روم...
چه دختر خوبی بود...
کاش ی رفیق اینطوری داشتم...
حسن یوسف م شد آینه دق...قرار بود امید م بشه...
...
در ستایش زنجموره.......برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 189 تاريخ : شنبه 20 آذر 1395 ساعت: 21:44
انگار که تنهایی...
انگار که دچار رگ پنهان رنگ ها هستی...
چه فکر نازک غم انگیز ی...
و فکر کن که چه غم انگیز است
اگر که ماهی کوچک ، دچار آبی دریای بیکران باشد...*
دلم گرفته...
*سهراب سپهری/مسافر
در ستایش زنجموره.......
برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 163 تاريخ : شنبه 20 آذر 1395 ساعت: 21:44
نمی دونم چرا شنبه ها انقدر کسل و خسته ام البته تا ساعت چهار عصرش...
بعد انگار فشار شنبگی به یکباره فروکش می کنه و همه چیز آروم میگیره...
تو کمر کش بعد از ظهر احتمالا حالم بهتر باشه...
در ستایش زنجموره.......برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 160 تاريخ : شنبه 20 آذر 1395 ساعت: 21:44
برچسب : نویسنده : zanjamooreo بازدید : 167 تاريخ : شنبه 20 آذر 1395 ساعت: 21:44